آدریا: در مسیر ققنوس
نویسنده:
بردیا سعادت
امتیاز دهید
✔داستان «در مسیر ققنوس» یکی از معدود آثار منتشر شده از نویسندگان ایرانی در حیطهی ژانر فانتزی است.
ماجرای داستان در شانزده فصل که 215 صفحه را به خود اختصاص داده است اتفاق میافتد. کتاب در مسیر ققنوس را میتوان عمدتا از زیرگونهی فانتزی پویش دانست، اگر چه رگههای فانتزی شمشیر و جادو نیز در آن به چشم میخورد. ماجرای داستان، حوادث سفر ماجراجویانهی جهانگردی است که به دنبال پاسخی برای سؤال خود میگردد: چرا؟ ولی در ادامهی داستان درمییابیم که دانستن پاسخ این پرسش برای او مستلزم تحمل سختیها و عبور از مصائبی خواهد بود.
داستان این طور آغاز میشود:
«در ابتدا هیچ نبود. بادهای سوزان، غبار را به هر سو پراکنده میکرد و کرانهی افق، منجمد شده بود. در اعماق آسمان چیزی به جز سیاهی و کورسوی ستارههای یخزده به نظر نمیرسید. سکوت بر همهجا حکمفرمایی میکرد و همهجا در ظلمات فرو رفته بود. در سطح زمین تا چشم کار میکرد سنگریزه و خاک و شن بود. نه صدای جانداری به گوش میرسید و نه از گیاه و بوتهای خبری بود.
در آن ژرفای نیستی، برقی در آسمان تیره درخشید و در یک لحظه کوتاه، سطح زمین را روشن کرد.
آنگاه یکبار ندا آمد.
دوبار ندا آمد.
و... هزاربار ندا آمد.
....»
شروع کتاب مانند شروع کتاب مقدس است و همان فضا را دارد. سپس ماجرای آغاز میشود. در ابتدای سفر، قهرمان داستان -مرد جهانگرد- در کوران برف گرفتار میشود و بهناچار در کلبهای متروک در ستیغ قلهی کوهی برف گرفته پناه میبرد. در آنجا او با یک جن کوتاه قامت سبز رنگ روبرو میشود که اولین سرنخها را برای ادامه سفر در اختیارش قرار میدهد.
جن سبز رنگ یک دست کارت بازی به جهانگرد میدهد و از او میخواهد تا به دنبال ققنوسی دانا بگردد.
با ادامهی مسیر در دالانها و مسیرهای مختلف، جهانگرد دوستان و همسفران جدیدی پیدا میکند و نیز درمییابد که سرزمین افسانهای که در آن پای گذاشته دریاچهای دارد که هیچ کس را حق پای گذاشتن درمحدودهی آن نیست. دریاچه و اطرافش محدودهی ممنوعه است و «هارون» که در آدریا قدرت مطلق است، هر کس را که بخواهد پای در حریم دریاچه بگذارد از میان میبرد.
هارون فرمانروای سرزمین آدریاست و معلوم میشود که گویا خودش نیز نیروی اهریمنیاش را از دریاچه بدست آورده است.
ماجرای داستان در مسیر گروه ماجراجویان، شامل جهانگرد و همسفرانش برای رسیدن به دریاچهی آدریا به وقوع میپیوندد. اصل ماجراها و پویشها برای جهانگرد و دوستانش اتفاق میافتد. این سفر در سرزمینی نفرین شده ادامه مییابد. جایی که پدر به پسر رحم نمیکند و تمامی معیارهای اخلاقی و وجدان بشری به کلی محو شده است. در آنجا کسی به هیچ چیز بهجز پول ایمان ندارد. در راه رسیدن به دریاچه حوادث بیشماری برای جهانگرد و همراهانش اتفاق میافتد و آنها با افت و خیزهای زیادی روبرو میشوند. کارهای این گروه باعث به چالش کشیدن قدرت هارون است؛ خودکامهای که خود را نگهبان دریاچهی مقدس میخواند و از این راه اعتبار فراوانی برای خود فراهم کرده و کاهنان آدریا را نیز با خود همداستان کرده است.
اشخاصی که شما با ایشان در طی ماجرا آشنا میشوید نوعا موجوداتی تخیلی و جادویی هستند که هر یک به نوبهی خود نقشی در پیشبرد داستان دارند. در ادامه به معرفی مهمترین شخصیتهای این داستان میپردازیم:
• آس پیک: در همان ابتدای سفر یکی از کارتهای بازی که از راهنما گرفته شده است، به یاری جهانگرد میآید. او آس پیک ورقهای بازی است. نویسنده قصد دارد آس پیک را شخصیتی جالب، مرموز و بسیار باهوش نشان دهد.
• آمرکای: از یاران دیگری که در مسیر جهانگرد به او ملحق میشود سپهسالار پیشین آدریا، آمرکای است. کسی که زمانی سپهسالار ارتش هارون بوده ولی بعدها به خشم وی گرفتار میشود و هارون او را تبدیل به یک مجسمهی سنگی میکند تا در سرزمین اشباح سرگردان باشد.
• برمین: یکی از پهلوانان وحشیهای جنگل بلوط که با تبرزین خود میجنگد. او در طی مسیر شجاعتها و فداکاریهای زیادی برای گروه انجام میدهد.
• بیبی خشت: یکی دیگر از کارتهای بازی که نقش موثری در پیشبرد ماجراها دارد. بیبی خشت در این کتاب نقش حکیمهای را بازی میکند که به انواع و خواص گیاهان جادویی اشراف کامل دارد.
• هارون: مهمترین شخصیت اهریمنی در کتاب است که در پایان ماجرا هویت اصلیاش افشا میشود.
• گونورد: شبحی چکمهپوش و از سرداران هارون که در بادی سفر آمرکای و برمین را به دام میاندازد.
• بورگن: از موجودات تخیلی و جاسوس هارون در آکارون. او موجودی است با چشمهای متعدد که هر کدام از چشمهایش بر روی یک شاخک قرار دارد.
• آیدا: ققنوسی کوچک که آمرکای در طی مسیر او را پیدا میکند. این پرنده تا پایان راهنمای مسافران است و همیشه امید را برای ایشان به ارمغان میآورد. قسمتی از کتاب که در پشت جلد آن نقل شده است نیز به صحنهی ورود ققنوس میپردازد:
«... آمرکای از خوشحالی میخندد و ققنوس کوچک را با دستهایش به سمت آسمان بلند میکند. ققنوس فریاد بلندی میکشد و پرهای رنگارنگ و آتشینش را باز میکند. آمرکای میگوید: ای پرندهی کوچک، از امروز من تو را آیدا مینامم و تو از این به بعد همیشه همراه و همدم من خواهی بود...»
ماجراهای داستان بیانی تمثیلی دارند و هر کدام به معنایی از واقعیت زندگی اشاره میکنند. اگرچه حوادث در جهانی خیالی رخ میدهد لیکن در لابهلای ماجراها همان دغدغههای آشنا رخ نمون میکند.
«...در گوشهای از یک خیابان عریض که جهانگرد و سنجر داشتند به آن نزدیک میشدند چشم جهانگرد به یک تیرک چوبی بلند افتاد که [...] موجودی که تمام بدنش از موهایی بلند و خار مانند پوشیده شده بود و دو چشم بزرگ زرد رنگ داشت به دور تیرک چوبی میگشت و با صدایی بلند کلمات نامفهومی را ادا میکرد.
آنچه در صورتش مشخص بود دهانی بزرگ با دندانهایی سفید و براق بود.
دندانهایی که آنقدر محکم و قوی به نظر میرسیدند که صاحبش قادر بود با آن تنه قطور درختان را قطع کند.
جهانگرد از سنجر پرسید چه خبر است این تیرک چوبی بلند چرا اینجا نصب شده این موجود عجیبالخلقه در اینجا چه میکند؟
موجود پر مو همانطور که در اطراف تیرک چوی بالا و پائین میپرید دندانهایش را محکم به هم میزد صدای به هم خوردن دندانهای موجود پشمالو آنقدر بلند بود که انگار با چکش به یک دیگ مسی میکوبیدند.
سنجر گفت این موجود شمکوک نام دارد و یکی از موحشترین جلادان هارون است این تیرک چوبی بلند مخصوص مجازات کردن خائنین در آکارون است. هر زمان که کسی در آدریا مرتکب خیانت به هارون شود سروکارش با تیر چوبی و شمکوک است.
جهانگرد پرسید شمکوک چه بلایی برسر مجرمان میآورد؟
سنجر گفت: شمکوک متهم بخت برگشته را به تدریج میخورد مگر دندانهای برندهاش را نمیبینی؟
امروز قرار است شمکوک یک پای آذر را بخورد مردم برای دیدن آذر امروز در اینجا ازدحام کردهاند.
جهانگرد پرسید مگر آذر مرتکب چه خیانتی شده که مستوجب چنین عقوبتی است؟
سنجر گفت آذر یکی از نابخشودنیترین گناهان این روزگار آدریا را مرتکب شده. آذر یک شاعر است و شعری سروده که در آن به گذشته هارون اشاره کرده آذر در شعرش فلاکت و بدبختی هارون در زمانی که بر روی دریاچه آدریا در قایقها پارو میزده را شرح داده و سپس از هارون انتقاد کرده که حالا که به ثروت و قدرت دست پیدا کرده همه چیز را فراموش کرده و از یاد برده که در دوران تیره روزی چه عهدهایی بسته...»
سرتاسر این داستان جالب مملو از موجودات خیالی و افسانهای و نیز حوادث جادویی است. اگر چه سیر حوادث داستان گیرا است لیکن در مواردی هم ضعفهایی به طرح و شکل داستان وارد است. با این وجود باید در نظر داشت که از آنجایی که گونهی ادبیات فانتزی در زبان فارسی بسیار مهجور و ناشناخته است هر نوع تلاشی از سوی نویسندگان فارسی زبان برای خلق آثار ادبی در این زمینه و معرفی هر چه بیشتر این نوع ادبی شایان تقدیر است.
بیشتر
ماجرای داستان در شانزده فصل که 215 صفحه را به خود اختصاص داده است اتفاق میافتد. کتاب در مسیر ققنوس را میتوان عمدتا از زیرگونهی فانتزی پویش دانست، اگر چه رگههای فانتزی شمشیر و جادو نیز در آن به چشم میخورد. ماجرای داستان، حوادث سفر ماجراجویانهی جهانگردی است که به دنبال پاسخی برای سؤال خود میگردد: چرا؟ ولی در ادامهی داستان درمییابیم که دانستن پاسخ این پرسش برای او مستلزم تحمل سختیها و عبور از مصائبی خواهد بود.
داستان این طور آغاز میشود:
«در ابتدا هیچ نبود. بادهای سوزان، غبار را به هر سو پراکنده میکرد و کرانهی افق، منجمد شده بود. در اعماق آسمان چیزی به جز سیاهی و کورسوی ستارههای یخزده به نظر نمیرسید. سکوت بر همهجا حکمفرمایی میکرد و همهجا در ظلمات فرو رفته بود. در سطح زمین تا چشم کار میکرد سنگریزه و خاک و شن بود. نه صدای جانداری به گوش میرسید و نه از گیاه و بوتهای خبری بود.
در آن ژرفای نیستی، برقی در آسمان تیره درخشید و در یک لحظه کوتاه، سطح زمین را روشن کرد.
آنگاه یکبار ندا آمد.
دوبار ندا آمد.
و... هزاربار ندا آمد.
....»
شروع کتاب مانند شروع کتاب مقدس است و همان فضا را دارد. سپس ماجرای آغاز میشود. در ابتدای سفر، قهرمان داستان -مرد جهانگرد- در کوران برف گرفتار میشود و بهناچار در کلبهای متروک در ستیغ قلهی کوهی برف گرفته پناه میبرد. در آنجا او با یک جن کوتاه قامت سبز رنگ روبرو میشود که اولین سرنخها را برای ادامه سفر در اختیارش قرار میدهد.
جن سبز رنگ یک دست کارت بازی به جهانگرد میدهد و از او میخواهد تا به دنبال ققنوسی دانا بگردد.
با ادامهی مسیر در دالانها و مسیرهای مختلف، جهانگرد دوستان و همسفران جدیدی پیدا میکند و نیز درمییابد که سرزمین افسانهای که در آن پای گذاشته دریاچهای دارد که هیچ کس را حق پای گذاشتن درمحدودهی آن نیست. دریاچه و اطرافش محدودهی ممنوعه است و «هارون» که در آدریا قدرت مطلق است، هر کس را که بخواهد پای در حریم دریاچه بگذارد از میان میبرد.
هارون فرمانروای سرزمین آدریاست و معلوم میشود که گویا خودش نیز نیروی اهریمنیاش را از دریاچه بدست آورده است.
ماجرای داستان در مسیر گروه ماجراجویان، شامل جهانگرد و همسفرانش برای رسیدن به دریاچهی آدریا به وقوع میپیوندد. اصل ماجراها و پویشها برای جهانگرد و دوستانش اتفاق میافتد. این سفر در سرزمینی نفرین شده ادامه مییابد. جایی که پدر به پسر رحم نمیکند و تمامی معیارهای اخلاقی و وجدان بشری به کلی محو شده است. در آنجا کسی به هیچ چیز بهجز پول ایمان ندارد. در راه رسیدن به دریاچه حوادث بیشماری برای جهانگرد و همراهانش اتفاق میافتد و آنها با افت و خیزهای زیادی روبرو میشوند. کارهای این گروه باعث به چالش کشیدن قدرت هارون است؛ خودکامهای که خود را نگهبان دریاچهی مقدس میخواند و از این راه اعتبار فراوانی برای خود فراهم کرده و کاهنان آدریا را نیز با خود همداستان کرده است.
اشخاصی که شما با ایشان در طی ماجرا آشنا میشوید نوعا موجوداتی تخیلی و جادویی هستند که هر یک به نوبهی خود نقشی در پیشبرد داستان دارند. در ادامه به معرفی مهمترین شخصیتهای این داستان میپردازیم:
• آس پیک: در همان ابتدای سفر یکی از کارتهای بازی که از راهنما گرفته شده است، به یاری جهانگرد میآید. او آس پیک ورقهای بازی است. نویسنده قصد دارد آس پیک را شخصیتی جالب، مرموز و بسیار باهوش نشان دهد.
• آمرکای: از یاران دیگری که در مسیر جهانگرد به او ملحق میشود سپهسالار پیشین آدریا، آمرکای است. کسی که زمانی سپهسالار ارتش هارون بوده ولی بعدها به خشم وی گرفتار میشود و هارون او را تبدیل به یک مجسمهی سنگی میکند تا در سرزمین اشباح سرگردان باشد.
• برمین: یکی از پهلوانان وحشیهای جنگل بلوط که با تبرزین خود میجنگد. او در طی مسیر شجاعتها و فداکاریهای زیادی برای گروه انجام میدهد.
• بیبی خشت: یکی دیگر از کارتهای بازی که نقش موثری در پیشبرد ماجراها دارد. بیبی خشت در این کتاب نقش حکیمهای را بازی میکند که به انواع و خواص گیاهان جادویی اشراف کامل دارد.
• هارون: مهمترین شخصیت اهریمنی در کتاب است که در پایان ماجرا هویت اصلیاش افشا میشود.
• گونورد: شبحی چکمهپوش و از سرداران هارون که در بادی سفر آمرکای و برمین را به دام میاندازد.
• بورگن: از موجودات تخیلی و جاسوس هارون در آکارون. او موجودی است با چشمهای متعدد که هر کدام از چشمهایش بر روی یک شاخک قرار دارد.
• آیدا: ققنوسی کوچک که آمرکای در طی مسیر او را پیدا میکند. این پرنده تا پایان راهنمای مسافران است و همیشه امید را برای ایشان به ارمغان میآورد. قسمتی از کتاب که در پشت جلد آن نقل شده است نیز به صحنهی ورود ققنوس میپردازد:
«... آمرکای از خوشحالی میخندد و ققنوس کوچک را با دستهایش به سمت آسمان بلند میکند. ققنوس فریاد بلندی میکشد و پرهای رنگارنگ و آتشینش را باز میکند. آمرکای میگوید: ای پرندهی کوچک، از امروز من تو را آیدا مینامم و تو از این به بعد همیشه همراه و همدم من خواهی بود...»
ماجراهای داستان بیانی تمثیلی دارند و هر کدام به معنایی از واقعیت زندگی اشاره میکنند. اگرچه حوادث در جهانی خیالی رخ میدهد لیکن در لابهلای ماجراها همان دغدغههای آشنا رخ نمون میکند.
«...در گوشهای از یک خیابان عریض که جهانگرد و سنجر داشتند به آن نزدیک میشدند چشم جهانگرد به یک تیرک چوبی بلند افتاد که [...] موجودی که تمام بدنش از موهایی بلند و خار مانند پوشیده شده بود و دو چشم بزرگ زرد رنگ داشت به دور تیرک چوبی میگشت و با صدایی بلند کلمات نامفهومی را ادا میکرد.
آنچه در صورتش مشخص بود دهانی بزرگ با دندانهایی سفید و براق بود.
دندانهایی که آنقدر محکم و قوی به نظر میرسیدند که صاحبش قادر بود با آن تنه قطور درختان را قطع کند.
جهانگرد از سنجر پرسید چه خبر است این تیرک چوبی بلند چرا اینجا نصب شده این موجود عجیبالخلقه در اینجا چه میکند؟
موجود پر مو همانطور که در اطراف تیرک چوی بالا و پائین میپرید دندانهایش را محکم به هم میزد صدای به هم خوردن دندانهای موجود پشمالو آنقدر بلند بود که انگار با چکش به یک دیگ مسی میکوبیدند.
سنجر گفت این موجود شمکوک نام دارد و یکی از موحشترین جلادان هارون است این تیرک چوبی بلند مخصوص مجازات کردن خائنین در آکارون است. هر زمان که کسی در آدریا مرتکب خیانت به هارون شود سروکارش با تیر چوبی و شمکوک است.
جهانگرد پرسید شمکوک چه بلایی برسر مجرمان میآورد؟
سنجر گفت: شمکوک متهم بخت برگشته را به تدریج میخورد مگر دندانهای برندهاش را نمیبینی؟
امروز قرار است شمکوک یک پای آذر را بخورد مردم برای دیدن آذر امروز در اینجا ازدحام کردهاند.
جهانگرد پرسید مگر آذر مرتکب چه خیانتی شده که مستوجب چنین عقوبتی است؟
سنجر گفت آذر یکی از نابخشودنیترین گناهان این روزگار آدریا را مرتکب شده. آذر یک شاعر است و شعری سروده که در آن به گذشته هارون اشاره کرده آذر در شعرش فلاکت و بدبختی هارون در زمانی که بر روی دریاچه آدریا در قایقها پارو میزده را شرح داده و سپس از هارون انتقاد کرده که حالا که به ثروت و قدرت دست پیدا کرده همه چیز را فراموش کرده و از یاد برده که در دوران تیره روزی چه عهدهایی بسته...»
سرتاسر این داستان جالب مملو از موجودات خیالی و افسانهای و نیز حوادث جادویی است. اگر چه سیر حوادث داستان گیرا است لیکن در مواردی هم ضعفهایی به طرح و شکل داستان وارد است. با این وجود باید در نظر داشت که از آنجایی که گونهی ادبیات فانتزی در زبان فارسی بسیار مهجور و ناشناخته است هر نوع تلاشی از سوی نویسندگان فارسی زبان برای خلق آثار ادبی در این زمینه و معرفی هر چه بیشتر این نوع ادبی شایان تقدیر است.
آپلود شده توسط:
bardiyasaadat
1390/01/14
دیدگاههای کتاب الکترونیکی آدریا: در مسیر ققنوس
در نوع خودش زیباست .
ولی مضمون سیاسی و ربط آن به مسایل و حکومت کشور لااقل برای من روشن بود.